شاندور پتوفی  

 
Monday, March 13, 2006






زندگی و اشعار

شاندور پتوفی

شاعر انقلابی مجار








محمود تفضلی
گردآوری و ترجمه: و
آنگلا بارانی


ترجمه کتاب را به دوستان شاعرم:
سایه[هوشنگ ابتهاج]
صبح[احمد شاملو]
کولی[سیاوش کسرایی]

تقدیم می دارم.
محمود


شاندور1 پتوفی بزرگترین شاعر انقلابی مجارستان است که در ردیف
معروفترین شعرای انقلابی جهان قرار دارد.
شاندور پتوفی شاعر و قهرمانیست که شعر او و زندگانی او
یکجا مظهر تمایلات آزادیخواهانه یک ملت است.
شاندورپتوفی شاعریست که شعر او با زندگیش و با زندگی تمام
ملتش بشکلی جدایی ناپذیر پیوسته بود و نه تنها شعرش را، بلکه
تمامی وجودش و زندگانیش را در راه آینده ملتش و در راه آینده و
خوشبختی تمام جهانیان گذارد.
زندگی خصوصی پتوفی بعنوان یک زندگی عادی چیزی فوق-
العاده ندارد، اما برای شناختن زندگانی واقعی او باید تمام صفحات
تاریخ یک ملت را ورق زد.زیرا زندگی او با تاریخ و افتخارات ملت و
وطنش درهم آمیخته است.
شاندورپتوفی در روز اول ژانویه سال 1823 در یکی از دهات
کوچک مجارستان سفلی به نام کیش کورش متولد شد. خانواده او
یک خانواده دهاتی بود.پدرش یک دهقان بود که بعدها دکان
کوچکی در ده خود باز کرد و مادرش هم یک زن ساده دهاتی بود.
با اینهمه پدر و مادر پتوفی تمام کوشش خود را بکار می بردند که


«شاندور» همان اسم است که در زبانهای اروپای غربی الکساندر می گویند.- م .


فرزندشان آنقدر که می تواند تحصیل کند.اما بعلت مشکلات مالی و
فشار زندگی هرگز نتوانستند این آرزوی خود را عملی سازند.
زندگی پتوفی از دوران کودکی با فقر و تنگدستی گذشت و از
سن شانزده سالگی بصورت یک رشته ناگسستنی رنجها و مبارزات
درآمد.نخستین اشعارش که از این زمان آغاز می شوند رنجهاي او و
در عین حال عطش سیری ناپذیرش را برای دانستن بیان می کنند.در
این زمان از مدرسه گریخت و بعنوان هنرپیشه تئاتر مدتهای دراز پای
پیاده در دشتها ي بی انتهای وطنش سفر کرد. با اینکه جسمی ضعیف و
جثه ای لاغر و نحیف داشت ،هرگز حستگی را احساس نمی کرد.
سفرهای دورودرازش او را با اعماق زندگی و تیره روزی هموطنانش
آشنا می ساخت.دهقانها و کشاورزان را می دید که همچون اسیر و غلام
بدون هیچ حقی برای مالکان بزرگ کار می کنند و در جنگها بخاطر
حق همین ثروتمندان کشته می شوند و بعد چون گدایی دربدر وسرگردان
در فقر و تنگدستی می میرند.
ولی مطالعات او منحصر به همین سفر ها نبود بلکه با وجود
محرومیتها و مشکلات باز هم تحصیل می کرد، زبانهاي خارجی
را یاد می گرفت ، با تاریخ و ادبیات آشنا می شد ، شاهکارهای گذشته
را چه در ادبیات جهان و چه در ادبیات وطنش می آموخت.داستانها
و افسانه های عامیامه مردم وطنش را جمع آوری می کرد و بدین شکل
دائما بروسعت معلومات خود می افزود.
پتوفی تاریخ انقلاب بزرگ فرانسه را دوست می داشت.مطالعه
حوادث این انقلاب عظیم چشمان او را باز می کرد و می فهمید که
باید برای دفاع از حق طبقات محروم وطنش که اسیر دست مالکان
بزرگ و اشراف بودند قیام کند.مخصوصا حوادث سالهای خونین
1792 و 1793 انقلاب فرانسه خیلی در او موثر بود.خود او گفته
است:

«دعای صبحانه من تاریخ انقلاب فرانسه است،این انجیل
جدید تعلیم دهنده آزادی و نجات بخش امروز بشر است.»
مطالعه زندگانی پتوفی را نمی توان بدون مطالعه در تاریخ
مجارستان دنبال کرد.
در ربع دوم قرن نوزدهم یعنی دوران زندگانی کوتاه شاندور-
پتوفی، مجارستان اسیر و مستعمره امپراتوری اتریش بود و در زیر
حکومت جبار خاندان اتریشی هابسبورک قرار داشت.پیش از دوران
تسلط اتریشیها هم مجارستان بیش از یک قرن و نیم در چنگال
استعمار وحشی ترکهای عثمانی گرفتار بود.
وقتی که شعله های انقلاب فرانسه در پاریس زبانه کشید افکار
آزادی خواهانه و تمایلات بشردوستانه و شعارهای آزادی، برابری و
برادری در سراسر اروپا انتشار یافت و در همه جا ملتها و طبقات
اسیر و محروم را به تکان آورد.
سربازان ناپلئون که سراسر اروپا را زیر پا گذاشتند هرچند که بر
اثر خیانت بناپارت به انقلاب در راه امپراتوری او شمشیر می زدند اما
خواه نا خواه شعارهای انقلابی را همه جا با خود می بردند و سرود
انقلابی مارسییز از دهان آنها در همه جا طنین می افکندودرهمه جا،در
هر وطنی به همه جوانان می گفت:
برویم فرزندان وطن
که روز افتخار فرا رسیده است.
در برابر ما جباریت
پرچمی خونین برکشیده است...
همچنانکه همه ملتها به تکان آمده بودند، ملت مجار هم برای
تامین استقلال ملی و آزادی خویش می کوشید و از آن میان روشن ـ
بینانی چون پتوفی، نه تنها در راه استقلال ملی خود بلکه در راه
استقلال ملل دیگر نیز مبارزه می کردند و در این مبارزه نه فقط
می خواستند نفوذ حکومت جباراجنبی و بیگانه را از وطن خود برافکنند؛
بلکه در عین حال می خواستند فساد اجتماعی و ظلم طبقات حاکم را
نیز نابود سازند و توده های اسیر و محروم وطن خود را به خوشبختی و
آزادی برسانند.
کوششهای ملل و مبارزات عمومی توده های آزادیخواه ملتها،
حکومتهای ظالم و خانواده های سلطنتی جبار اروپا را به تکاپو
می انداخت.ارتجاع اروپا پس از آنکه به گمان خود آتش انقلاب
فرانسه را خاموش ساخت و خانواده سلطنتی ساقط آنرا به سلطنت باز ـ
گرداند ، به کارگردانی صدراعظم خودخواه و جبار اتریش مترنیخ
ظاهرا یک اتحاد مقدس بوجود آورد که در آن جبارترین پادشاهان
اروپا یعنی تزار روسیه و امپراتور اتریش و پادشاه پروس با یکدیگر
متحد می شدند تا به اصطلاح برای «دفاع از مسیحیت و تعلیمات
مقدس مسیح» که از جانب «قیامهای ماجراجویانه» به خطر افتاده بود
نیروهای خود را مشترکا به کار برند.در صورتی که در حقیقت این
اتحاد به اصطلاح «مقدس» فقط برای سرکوبی قیامهای ملی و نهضتهای
آزادیخواهانه ملل اروپا بود.
بدین ترتیب مجارستان در دوران کودکی و جوانی شاندور ـ
پتوفی در زیر تسلط خونین و سیاه امپراتوری اتریش قرار داشت.در
حالی که آزادیخواهان مجارستان برای آزادی ملی خود در تلاش
بودند و توانسته بودند برای مجارستان یک نوع استقلال به دست
آورند و از جمله یک مجلس دولتی به نام دیت داشته باشند که در
آن یک اقلیت اصلاح طلب خواهان اصلاحات اجتماعی بودند.از سال
1825 اقلیت مجلس «دیت» روزبروز بیشتر بدست می آورد و طرفدار
یک سیاست آزادمنشانه داخلی و بدست آوردت استقلال کامل ملی
بود.
در چنین زمانی بود که پتوفی، یک فرزند نابغه و با استعداد
ملت مجار بدنیا آمده و دوران کودکی و سالهای نخستین جوانی خود
را می گذراند.با اجتماع آشفته خود آشنا می شد و به صحنه پرهیاهوی
زندگی سیاسی و اجتماعی پا می گذاشت.
در این وقت پتوفی که هنرپیشه تئاتر بود بهمه جا سفر می کرد.
از 1840 یعنی وقتی که در اوایل نوزده سالگی بود ، بعنوان
نویسنده وارد خدمت یکی از مجلات ادبی و اجتماعی بوداپست،
پایتخت مجارستان ، شد.
مطالعات فراوان و مشاهدات شخصی پتوفی در دوران سفرهای
دورودرازش با نبوغ فوق العاده اش همراه شده بود و به او روشن بینی
خاصی بخشیده بود.
پتوفی با فقر وحشتناک دهقانان و زندگانی غیر انسانی آنها
آشنا شده ، با آنها زندگی کرده بود و بهمین جهت با عشق آتشینی آنها
را دوست می داشت و نسبت به طبقات حاکمه ،مالکان و ثروتمندان و
روحانیان بزرگ که مردم را به بدبختی می کشاندند نفرت داشت و باز
بهمین جهت در عین حال که طرفدار استقلال کامل ملی بود،می خواست
اصلاحات عمیق اجتماعی نیز اجرا شود.پتوفی برای وصول به این
هدفها، انقلابی بود.با مبارزات داخل مجلس که در آنجا نمایندگان
می خواستند با خواهش و تمنا حقی برای مردم بدست آورند و استقلال وطن را تامین کنند، جداً مخالف بود و عقیده داشت که جز بوسیله
استفاده از نیروهای انقلابی ملت و با پشتیبانی طبقات محروم هرگز
ممکن نیست به یک نتیجه قطعی رسید.
از وقتی که پتوفی فعالیت مطبوعاتی خود را شروع کرد، بتدریج
همچون ستاره درخشانی شد که تمام عناصر انقلابی را هاله وار بدور
خود جمع می کرد.اینها با درخواستهای اصلاح طلبانه و رفورمیستي
مخالفت داشتند و یک برنامه انقلابی پیشنهاد می کردند که در آن
قوانین بردگی دهقانان الغاء گردد، آزادیهای دموکراتیک برای
مردم برقرار شود و استقلال ملی برای وطن تامین گردد.
پتوفی را از این زمان تا هنگام مرگ زودرس و دلیرانه اش
همواره باید در قلب حوادث و در پیشاپیش صفوف مردم انقلابی
جستجو کرد.
تمایلات انقلابی و درخواستهای مردم مجارستان سال به سال
توسعه می يافت.بطوریکه براثر همین کوششها و فعالیتها در سال
1844 امپراتوری اتریش ناگزیر شد زبان ملی مجار را بعنوان زبان
رسمی در مجارستان بپذیرد.اما روشن است که با این قبیل اصلاحات
نه عطش انقلابی پتوفی فرو می نشست و نه در خواستهای ملت مجار
پایان می یافت.
اشعار فراوان پتوفی همراه تمایلات مترقی و انقلابی در همه جا
منتشر می شد و دائما مردم رابیشتر بیدار می ساخت.
قطعه دلیرانه دشمن شاهان كه در دسامبر1844 ساخته است
نشان می دهد که این جوان انقلابی بیست و یکساله با کینه و نفرت
بی پایان به پادشاهان و امپراتوران و تزارها نگاه می کند.در اشعار
سالهای بعدش با روشن بینی روزافزون به آینده می نگرد و در انتظار
انقلاب است.
منظومه یانوش پهلوان که در این وقت انتشار یافت یکی از
آثار بسیار لطیف اوست که از داستانهای عامیانه و فولکلوری وطنش
اقتباس شده است و ضمن آنکه سرنوشت حماسی و افسانه ای یکی از
دهقانان وطنش را با لطافت بی پایان توصیف می کند احساسات
وطن دوستانه اش را نیز در آن می آمیزد.
و همین زمان در قطعه ای به نام داوری می گوید:
ای آینده،حجاب سیاهت را که پرده دار اسرار است
جادوی احساس پیشگوی من از هم می درد
و در ورای این پرده،آینده پنهان را می بینم
که ابتدا مرا می ترساند و به وحشت می اندازد
و بعد شادی عظیمی در دلم برمی انگیزد...
......
و زمین دیگر جز دو اردوی رو در روی هم نخواهد بود
اردوهای نیکان و بدان
و نیکان که تا آن زمان همیشه مقهور بوده اند

و در قطعه دیگری به نام بلبل و چکاوک می گوید:
بشریت بیمار است
و زمین جز بیمارستانی نیست
که تب آن را می جود و نابود می سازد

......
اما در میان تیره روزیهامان
آسمان ما را از یاد نمی برد.
و برای درمان دردها مان
شفابخشی را می فرستد.
او خواهد رسید.هم اکنون در راهست
و بزودی فرا می رسد
بی آنکه دژخمیان ما بتوانند دانست.
بسوی توست که ترانه من صعود می کند
و هر نوایی که از چنگ من برخیزد.
تو الهامبخش تمام شعر منی
و تویی که اشکهایم ترا می خوانند.
من به تو سلام می کنم.به تو . ای آینده!
ای شفا بخش بشریت بیمار!...

پتوفی خود را و دیگران را برای انقلاب آمده می سازد.اشعار او
همچون تازیانه های نیرومند طنین می افکند و فرود می آید تا خفته ها
را برانگیزد ، تنبلان را براه اندازد ، رخوتها و سستیها را براند.
در همه آنها شاعران خیالباف و رمانتیک ،جوانان ترسو و
تن پرور،سیاستمداران پرحرف و سازشکار،راحت طلبان بیکاره و خودخواه،
همه را به باد انتقاد می گیرد و سرزنش می کند و در اشعارش آرزو
می کند که درگیرودار معرکه ها،در میدانهای پیکار،بخاطر آزادی و
در راه خوشبختی و آسایش وطن و هموطنانش،جان سپارد؛آرزویی که
عاقبت خیلی زود تحقق می پذیرد.
سال 1848 در سراسر اروپا سال انقلابها و هیجانهاست.در
این سال پس از چندین سال تسلط ارتجاع سیاه،امواج طوفان انقلاب
یکباره سراسر اروپا را فراگرفت.
در پاریس در ماه فوریه انقلابی شروع شد و پادشاه لوئی
فیلیپ را راند و یکبار دیگر جمهوری (جمهوری دوم فرانسه) برقرار
شد.کمی بعد، در اوایل ماه مارس، در وین پایتخت اتریش جوانان
آزادیخواه برای بدست آوردن آزادیهایی دموکراتیک انقلاب
کردند و مترنیخ صدراعظم جبار و ظالم را مجبور به فرار کردند که به_
انگلستان گریخت.در همین وقت انقلابهایی در آلمان برپا شد که به_
زوال حکومت استبدادی پادشاهان«پروس» و برقراری مشروطیت
منتهی شد.در ایتالیا نیز امواج انقلاب سراسر کشور را فراگرفت.در
قسمتهای مختلف امپراتوری اتریش،در بوهم ،در صربستان،در
ترانسیلوانی و در نقاط دیگر انقلابهای خونینی ظهور کرد.
همزمان با این قیامها در مجارستان هم انقلاب آغاز شد.این
انقلاب در ماه مارس از شهر بوداپست آغاز گشت و شاندور پتوفی
شاعر ملت و شاعر انقلاب در رأس انقلابیها بود.
در آن زمان بوداپست هنوز مثل امروز یک شهر نبود.بلکه
بودا و پشت دو شهر جداگانه بودند که در کنار هم قرار داشتند.
«بودا»شهر اعیانی و اشراف نشین و«پشت»شهر کارگری،و فقیربود.
انقلاب روز 15 مارس در«پشت» آغاز شد.پتوفی و چند تن از
دوستان جوانش انقلاب را رهبری می کردند .در همین روز سانسور
مطبوعات را الغاء کردند.چاپخانه ها را متصرف شدند.شعر معروف
پتوفی به نام سرود ملی راکه دو روز پیشتر ساخته بود چاپ و منتشر
کردند و همانروز خود پتوفی این شعر را برای مردم خواند.زندان
«دژ بودا»را که مانند باستیل پاریس،زندان وحشتناک بزرگی بود و در
آن عده ای از آزادیخواهان زندانی بودند گرفتند و زندانیان را آزاد
ساختند.و از همین روز روزنامه ای به نام 15 مارس را انتشار دادند
که پتوفی اشعار و عقاید خود را در آن منتشر می ساخت.
درمجلس«دیت»برنامه اقلیت دست چپی،که شامل 12ماده بود
و آزادیهای دموکراتیک را برای ملت و استقلال ملی را برای
مجارستان اعلام می داشت،به تصویب رسید.یک کمیته امنیت عمومی
تاسیس گردید که پتوفی هم عضو آن بود.
دو روز بعد در 17 مارس دربار وین ناچار در برابر قدرت
انقلابی مردم مجارستان تسلیم شد ولی باز هم انقلاب براه خود
پیش می رفت و پتوفی هم اشعار زیبای خود را می ساخت و انتشار
می داد.پتوفی در این زمان25 سال داشت.
در این وقت لایوش کشوت قهرمان ملی مجارستان که نماینده
مجلس دیت و لیدر اقلیت بود،رهبری سیاسی انقلاب را بعهده داشت و
پتوفی با او همکاری می کرد.
اما دربار ارتجاعی وین با اینکه ناچار به تسلیم شد دست از
مقاومت برنمی داشت و در صدد برآمد که آنچه را از دست داده بود
دوباره بدست آورد.به دستور امپراتور نیروهای نظامی از ایالات
مختلف جمع آوری شدند و برای سرکوبی انقلاب اعزام گشتند.در این
وقت بود که پتوفی و یارانش اعلام کردند که باید برای مقابله با
دشمن همه مردم سلاح بردارند و به مقاومت مسلحانه بپردازند.و در
همین وقت هم بود که بیانیه مشهوری خطاب به سربازان مجار که در
واحدهای نظامی در قسمتهای دیگر امپراتوری خدمت می کردند
انتشار دادندکه شعار معروف آن چنین بود:
« فرار کنید و باز گردید.»
پتوفی در عین حال که در راه استقلال ملی مجارستان مبارزه
می کرد با روشن بینی می دانست که استقلال ملتها از هم جدا نیست
و بهمین جهت در همان حال که با اتریش و نیروهای نظامی امپراتوری
اتریش می جنگید به اتفاق دوستانش از مجلس مجارستان درخواست
می کرد که برای کمک به انقلابیان وین نیروهای کمکی اعزام دارند. و
موقعی که مجلس براثر وعده ها و فریبهای دربار وین می خواست با
اعزام نیرو برای سرکوبی انقلابهای آزادیخواهانه ایتالیا موافقت
کند ، پتوفی و دوستانش بشدت مخالفت کردند و مانع این اقدام
شدند. و همین امر هم سبب شد که چند ماه بعد وقتی که جنگهای استقلال مجارستان به شکست مجارها و تسلط مجدد اتریش منتهی
شد، عده ای از وطن پرستان و آزادیخواهان مجار برای کمک به نیروهای
انقلابی ایتالیا داوطلبانه به انقلابیان آن کشور پیوستند تا همراه
گاریبالدی ، انقلابی معروف ایتالیا در راه آزادی آن ملت مبارزه کنند.
هرچند برای بیان زندگانی پتوفی باید تمام حوادث انقلاب
مجارستان را نقل کرد؛ اما در یک کلمه می توان گفت که پتوفی همه
چیز خود را در راه انقلاب گذاشت.
از نخستین لحظه شروع جنگ، پتوفی برای جمع آوری سرباز
دست بکار شد و یکبار دیگر به سفر در سراسر کشورش پرداخت.
خطابه هایش ، اشعارش و عملیاتش مردم را برای شرکت در جنگ
آزادیخواهانه دعوت می کرد.
با وجود اینکه دوستانش همواره به او اعتراض می کردند
و از او می خواستند که خود را به خطر نیفکند ، اما او که افسر بود،
شخصا در نبردها شرکت می کرد و همیشه در نخستین صف می جنگید.
در ضمن همین جنگها بود که ژنرال بم لهستانی بخاطر آزادی
ملت مجار خود را در خدمت نیروهای مجارستان قرار داد و فرماندهی
«ارتش ترانسیلوانی» را عهده دار شد و پتوفی صمیمی ترین دوست و
همکار و همرزم این سردار انقلاب مجارستان شد.
پتوفی هرگز یک قدم به عقب نگذاشت. حتی وقتیکه نیروهای
ارتجاع اروپا یکبار دیگر به نام «اتحاد مقدس» برای درهم شکستن
انقلابهای آزادیخواهانه هم پیمان شدند و نیروهای تزار، ژاندارم
اروپا ، برای کمک به برادر خون آشام اتریشیش به مجارستان سرازیر
شدند و عرصه بر نیروهای ملی تنگ شد، باز هم پتوفی دست از جنگ
نکشید.
اشعار معروف او که در این زمان ساخته شده اند مانند:
دریا طغیان کرد/ به ملت/ 1848/ انقلاب/ جمهوری/ ارتش ترانسیلوانی/ و
بالاخره آخرین شعر حساسش به نام دوران وحشتناک که در ژوئیه 1849
ساخته شده است؛همه عظمت روح فداکار و وطن پرستی و آزادیخواهی
پتوفی و فرازو نشیب انقلاب را منعکس می سازند.
پتوفی بشکلی تزلزل ناپذیر اعتقاد داشت که جنگهای استقلال
مجارستان و مقاومت دلیرانه این ملت در مقابل تجاوز نیروهای امپراتوری
اتریش، همچون چراغ هدایتی برای تمام نیروهای انقلابی اروپای
آنروز بود و بهمین جهت تمام مساعی خود را در این راه صرف
می کرد.
در تابستان 1849 بهنگام آخرین پیکارهای دلیرانه ارتش
ژنرال «بم» که در مقابل نیروهایی خیلی قویتر و فراوانتر از خود
می جنگید،پتوفی ضمن یکی از خونین ترین نبردها در روز 31 ژوئیه
در شگشوار کشته شد.در این وقت شاندورپتوفی فقط بیست و شش
سال و هفت ماه داشت.
بدین ترتیب قهرمانی که سراسر عمر و تمام نیروی خود را در راه
انقلاب و آزادی گذارده بود ضمن جنگ در راه آزادی جان سپرد و
سرگذشت عمر کوتاه خود را با خون خود بصورت یک حماسه دلیرانه
در تاریخ آزادی ملل ثبت کرد.
پتوفی در برابر تندباد حوادث همچون مشعلی فروزان سراسر
وجود خود را سوزاند تا راه تاریک را برای دیگران روشن سازد.
بدینسان زندگی او و مرگ او چون یک شعر پرعظمت و فراموشی
ناپذیر جلوه می کند.
وجود پتوفی برای توده های ملت مجار همچون یک افسانه
الهام بخش گردید.بطوریکه تا سالهای دراز پس از مرگ شجاعانه اش
مردم مجارستان هنوز امیدوار بودند که او کشته نشده باشد و خیال
می کردند که خود را پنهان کرده است تا در یک فرصت مناسب دیگر
همراه توده های ملت خود در راه آزادی وطنش قیام کند.
پتوفی بهنگام مرگ، یک زن جوان و یک فرزند و مجموعه ای
شعر و خاطراتی دلیرانه بجا گذاشت.
زنش دختر یکی از خانواده های اشرافی بود که بخاطر عشق
پتوفی فرار و پنهانی با هم ازدواج کردند. پتوفی زنش را بسیار
دوست می داشت.اما این عشق آتشین و نیرومند هرگز نتوانست او را
از عشق بمردم و عشق به وطن و عشق به آزادی باز دارد. پس از مرگ
پتوفی زنش ناچار شد که دوباره با دیگری ازدواج کند و فرزند پتوفی
هم جوانمرگ شد.
اما اشعار او و خاطرات افتخارآمیزش برای همیشه باقی ماند و
همچون پرچمی سرافراز،الهامبخشی نیرومند برای مبارزه ملت مجار
گردید.
پتوفی شاعر توانا و پرکار بود و از دوران کوتاه عمر خود
اشعار بسیاری بجاگذاشته است.مجموعه اشعاری که از سال 1842
به بعد یعنی در مدت شش سال و نیم ساخته است شامل بیش از 800 منظومه و قطعه بزرگ و کوچک است.
شعر پتوفی ساده و جذاب است و در تمام آن صدای ملتی که
بیدار می شود به گوش می رسد.از آنجا که پتوفی خود یک فرزند ملت
بود که از میان مردم بیرون آمده بود و با مردم زندگی کرده بود بهتر
از هر کسی آرمانها و آرزوهای مردم را می دانست و بیان می کرد.
دوران او هم عصر با دوران رومانتیسم نیمه اول قرن نوزدهم
در اروپاست و بدین ترتیب طبیعی است که مانند بسیاری از شاعران
دیگر مجار تحت تاثیر این جریان نیرومند زمان خود قرار داشته باشد.
اشعار برانژه شاعر مبارز انقلاب پاریس را دوست می داشت و
با آثار هانری هاینه شاعر آزاده آلمانی و شلی و بایرون شاعران
آزادیخواه انگلیس آشنا بود.قسمتی از آثار شکسپیر را خود او به زبان
مجاری ترجمه کرد و ترجمه او از قطعه کوریولان به اندازه ای عالی
بودکه هنوز هم پس از صد سال نتوانسته اند ترجمه ای بهتر از آن
به وجود آورند.
گرچه پتوفی بیش از شش یا هفت سال شاعری نکرد و جوان
مرد، یکی از بزرگترین شاعران مجارستان و تمام جهانست.راز عظمت
او در اینست که او قلبش و شعرش را با قلب مردم و ملتش پیوند
داده بود.او آن چیزی را که از کتابها نمی توان آموخت، یعنی زبان
شعر خود و عشق به وطن و آزادی را، در مکتب مردم و توده های
وطن آموخت. در دوران کودکیش و بعدها وقتی که در سراسر
وطنش پای پیاده سفر می کرد، همه جا داستانها و افسانه ها و
ترانه های مردم را می شنید، شبها در قهوه خانه ها و کاروانسراهای
دهات در کنار دهقانان می نشست و همراه آنها و برای آنها ترانه های
محلی را می خواند و اغلب اشعار و ترانه هایی از خود بر آنها
می افزود و مردم را به هیجان می آورد و به این شکل در دوران حیاتش
همواره مورد علاقه شدید مردم بود و با آنها آمیزش داشت.
داستانی از او نقل می کنند که یکبار در سربازخانه سرودی
ساخته بود و پس از نوشتن آن خوابش برده بود.سربازان وقتی که
نوشته او را روی میز دیدند آنرا برداشتند و از رویش نوشتند و
شروع بخواندنش کردند، بطوری که پتوفی با آهنگ همین سرود از
خواب بیدار شد در حالیکه به شک افتاده بود که آیا خود او این
سرود را ساخنه است یا سربازانش قبلا آنرا میدانسته اند؟
همین ویژگی توده ای و اجتماعی است که به شعر پتوفی رونق و
شکوه و عظمت می بخشد.بجای تغزلات خیال پرورانه رومانتیک ها و
لیریک ها که فقط در دوری معشوقه ها اشک می ریختند یا از دردهای
فردی خود می نالیدند و بجای آزادیخواهی های یأس آمیز شاعران
رومانتیک که با وجود علاقه به آزادی همیشه بشکلی مأیوسانه به
آینده نگریسته اند، پتوفی همواره دلیر و نیرومند و لبریز از شوق و امید
به آینده می نگریست.این یکی از صفات بارز و نمایان اوست که کار
او را با آثار نکراسف شاعر دموکرات و آزادیخواه روس شبیه و نزدیک
می سازد و شاید هم این شباهت به آن جهت است که محیط اجتماعی
این هر دو شاعر بیکدیگر بسیار همانند و نزدیک بوده است و هر دو
را به یک شکل پرورانده است.
در تاریخ ادبیات مجارستان پتوفی بعنوان یک شاعر لیریک
شناخته می شود.واقع بینی شاعرانه در معانی و قدرت و وسعت شکل
در بیان، شعر او را از نظر ادبی در ردیف بهترین آثار ادبی مجار قرار
می دهد.صمیمیت و صداقت و قدرت و عدم تصنع در بیان مفاهیم،
تکامل شکل،لطف و غنای تصورات به اشعار پتوفی ارزش جاویدان
می بخشد.
بدین قرار پتوفی یک شاعر لیریک و غزلسرا و از جمله شاعران
رومانتیک است.اما فرق او با دیگران در این ست که پتوفی همواره
شعرش را در زمینه های نو و با هدفهای بزرگ آزادیخواهانه و انقلابی
غنی می ساخت.
در قطعات قهرمانان ژنده پوش وشاعران قرن نوزدهم وبلبل و چکاوک
و نظایر آنها این جنبه های شعر او بخوبی نمایانست و شاعران
دیگر را هم دعوت می کند که همچون او پرچم مبارزه در راه حق مردم
را برافرازند.زیرا شاعران همچون پیامبران، فرستادگان خداوند برای
راهنمایی مردم بسوی خوشبختی هستند.
پتوفی اين افکار را در منظومه بزرگ و حماسی و فلسفی خود
به نام پیامبر نیز گنجانیده است.
پتوفی در عین حال که یک شاعر انقلابی است یک غزلسرای
حساس و یک دوستدار بی قرار طبیعت هم هست.در شعر او عشق به
طبیعت با عشق به زن و فرزند و عشق به وطن و آزادی در هم آميخته
است، بشکلی که نمی توان آنها را از یکدیگر جدا کرد.
وقتیکه پتوفی به توصیف و ستایش طبیعت می پردازد،مناظر
زیبای مجارستان را چنان وصف می کند که با آنها عشق به وطن را
برمی انگیزد.هنگامی که از عشقهای خود سخن می گوید ضربان قلب
عاشقش با غرور و آزادی و عدالت خواهی به هم پیوسته است.
پتوفی به پیروزی نهایی انسان،تمام انسانها، اعتقاد داشت و
این پیروزی نهایی در نظرش قاطع و حتمی بود و به این شکل در
شعر اواحساسات باسیاست،عواطف با وطنپرستی،و آزادیخواهی با امید
بشکلی جدایی ناپذیر بهم آمیخته است.
نخستین آثار پتوفی، اشعاری دور از سیاست بود.اما پتوفی این
یادگارهای نخستین سالهای جوانیش را فرزند خود نمی شمرد.آثار
فراوان و واقعی پتوفی تقریبا در یک دوران پنج تا شش ساله
سروده شده اند که در عین حال سالهای مبارزه و نبرد و تلاش دائمی
او نیز بوده است و چنان ارزشی دارند که نه تنها در تاریخ ادبیات مجار
بلکه در ادبیات جهانی مقامی والا را احراز می کنند.
پس از مرگ پتوفی تا مدتی نزدیک به یک قرن همیشه فقط
قسمتی ازآثاراوبدست مردم می رسید.طبیعی است که هرگزممکن نبود
نام شاعر بزرگی چون پتوفی را از یاد برد و پنهان داشت.اما از
یک سو سانسور پلیس و رژیمهای دشمن مردم نمی خواست که
مردم با تمام اشعار یک شاعر انقلابی آشنا شوند و از سوی دیگر
منتقدان وابسته به این حکومتهاآثار او رااز نظر«زیبایی و هنر»به باد انتقاد
می گرفتند.
پس از آزادی مجارستان و روی کارآمدن حکومت جمهوری
مردم ، ملت مجار تمام افتخار و عظمتی را که شایسته این فرزند
قهرمانش بود به او بازگردانید و امروز نه تنها نام او را با عظمت
تجلیل می کند و خاطره قهرمانی او را می ستاید بلکه آثارش را
الهامبخش راه آینده خود مي شمارد.
ژوزف روایی وزیر جمهوری توده ای مجارستان در سال 1948 بمناسبت صدمین سال انقلاب 1848 درباره پتوفی چنین نوشت:
«پتوفی نه فقط شاعر 1848 بود بلکه شاعر 1948 نیز
هست.زیرا او که در راه یک انقلاب دموکراتیک و
توده ای و عمیق به نفع طبقات محروم مبارزه می کرد راه
پیروزی آینده «کلبه»ها را بر «کاخ» ها باز کرد.هدف
مبارزه امروزی ما هم همین است.ما کار 1848 را
دنبال می کنیم و به پایان می رسانیم.ما از راه دموکراسی
توده ای بسوی سوسیالیسم پیش می رویم تابگفته پتوفی:
«همه بتوانند یکسان از زنبیل فراوانی بهره برگیرند».اما
اگر ما می توانیم در این راه پیش برویم بدون اینکه
موجودیت ملی خود را در جریان حوادث تاریخی از دست
داده باشیم و اگر می توانیم آرزوها و آرمانهای بهترین
فرزندان ملت خود را برآورده سازیم، همه را به شاندور
پتوفی مدیونیم.»
اکنون ملت مجار هر سال در اول ژانویه،روز تولد پتوفی و در 31
ژوئیه ،روز مرگ پتوفی و مخصوصا در 15 مارس ،روز انقلاب تاریخی
1848 نام پتوفی و خاطره او را تجلیل می کند.
تمام مللی هم که آزادی خود را بدست آورده اند یا در راه
تأمین آزادی خود و دیگران مبارزه می کنند و پتوفی را شناخته اند و
می شناسند در این تجلیل خاطره درخشان پتوفی،با ملت مجار همراه
هستند.
هر قدر پتوفی را بهتر بشناسیم، ارزش او و عظمت کار
او برای ما نمایان تر خواهد شد.

محمود تفضلی
تهران اسفند 1331




در سال 1973 به توصیه سازمان علمی و فرهنگی ملل متحد
(یو نسکو) به مناسبت یکصد و پنجاهمین سال تولد «شاندور پتوفی» در
سراسر جهان از او تجلیل شد.
در ایران هم به همین مناسبت مجلسی در دانشگاه تهران برپا
گردید که در آن استاد دانشمند و نویسنده و شاعر گرانمایه آقای دکتر
محمدعلی اسلامی ندوشن درباره پتوفی سخن گفت و دوقطعه از ترجمه
اشعار او را نیز عرضه داشت.
امید است در آینده مجموعه های بیشتری از آثار و اشعار پتوفی
به فارسی ترجمه شود و نشر یابد.

محمود تفضلی
تهران آبان 1356






























ترجمه هایی که از اشعار پتوفی در این مجموعه منتشر می شود
قسمتی مستقیما از زبان مجارستانی و قسمت دیگر از روی ترجمه
فرانسوی آنها بعمل آمده است و ضمنا با متن اصلی مجارستانی هم
مقابله شده است تا تغییراتی که در ترجمه فرانسوی آنها راه یافته
بود مرتفع گردد.زیرا گاهی اوقات معانی کمی تحریف شده بود
تا ترجمه فرانسوی شکلی موزون داشته باشد.
کار انتخاب و ترجمه و مقابله اشعار با متنهای مجارستانی
با کمک و همکاری خانم دانشمند مجارستانی «آنگلا بارانی» که
به زبانهای فارسی و فرانسه هم آشنایی کامل دارند انجام شده است.
این اشعار از میان مجموعه آثار پتوفی که مشتمل بر بیش از
800 قطعه بزرگ و کوچک است انتخاب شده است.
م .ت .


email || 1:58 AM

نظر بدهيد:
Другой важной частью является то, что если выпожилой человек , страхование путешествий в отношении пенсионеров, то, что вам нужно действительно думать. Пожилой вы находитесь, больше рискуют вам случится быть для принятия что-то плохое случится с вами в то время как в другой стране. Если вы не обязательно покрывается несколькими комплексный план страхования , вы могли бы немало серьезных вопросов. Спасибо за выражением вашего намеки на данном веб- сайте. Желаем Вам удачи!
 
Post a Comment


referer referrer referers referrers http_referer

  • روزانه ها
  • وبلاگ فراتر از بودن
  • كتابخانه والدين
  • رمز آشوب
  • پل پنهان
  • پل
  • نوين جنسي
  • يك پزشك
  • هديه لحظه ها
  • وبلاگ پزشك ايماني
  • زيتون
  • شبهاي بدون صبح
  • سايت خوابگرد
  • من وكتابها
  • داتيس
  • ژاك دريدا
  • وبلاگ گيله مرد
  • سايت گفتگو
  • آچار فرانسه
  • سايت عقاب
  • وبلاگ نورافكن Û¸Û¹
  • آرش سرخ
  • وبلاگ عصر جديد
  • سرزمين آفتاب
  • وبلاگ سقوط Û¸Û´
  • سايت روشنگري
  • وبلاگ سعيد حاتمي
  • وبلاگ كوه پيمايي...
  • جيگر
  • وبلاگ علي اكبر كرماني
  • وبلاگ ستاره قطبي
  • كافي شاپ(قهوه خانه سابق)
  • وبلاگ اشك مهتاب
  • وبلاگ پترو شيمي
  • وبلاگ رفراندوم
  • وبلاگ پالايش حق وانديشه
  • وبلاگ پاييز باروني
  • وبلاگ خوش گذران
  • وبلاگ امواج سبز
  • وبلاگ از بوداي...
  • محمد حكمت
  • وبلاگ ايراني نو
  • persialife
  • سايت پارس خبر
  • وبلاگ نت پد ايراني
  • وبلاگ رايان كامپيوتر
  • وبلاگ يك حباب در رمينور
  • وبلاگ هزار حرف نگفته
  • وبلاگ ميليشيا
  • وبلاگ حقيقت زيبايي
  • وبلاگ عبدالقادر بلوچ
  • وبلاگ عمومي
  • وبلاگ تراوشات كثيف ذهن
  • وبلاگ پالايش زبان پارسي
  • وبلاگ كتابدار
  • وبلاگ هزار حرف نگفته
  • آموزشهاي مبتدي
  • وبلاگ جوك سرا
  • وبلاگ اقتصاد وتجارت
  • وبلاگ ساحل شمال
  • وبلاگ باد وباران
  • وبلاگ من وبنيامين
  • وبلاگ جمعه شبا بيقرارم
  • تيما كاوش خدمات ترجمه
  • وبلاگ كشتي نوح
  • مجله شعر
  • تارنماي ايرانيان در هلند
  • وبلاگ پاس مهر
  • سايتBEST FOR U
  • كانون ايراني ها در آلمان
  • وبلاگ رسپينا
  • وبلاگ طريق عاشقي
  • وبلاگ عكس وعكاسي ديجيتال
  • وبلاگ جوان مبارز
  • وبلاگ آموزشها
  • وبلاگ در جستجوي خودم
  • پچپچ
  • تيرآخر
  • وبلاگ مهدي110
  • وبلاگ دانلودواقعي
  • mehdi-he
  • وبلاگ نرم افزارهاي آموزشي
  • ليست وبلاهاي به روزشده
  • وبلاگ جاويدان
  • وبلاگ ژيگول
  • وبلاگ اندر تاريكاي زبان پارسي
  • ليست سايتهاي علمي
  • سايت تاريخ فلسفه
  • گاهنامه ايران زمين
  • وبلاگ يزيدم
  • وبلاگ اوج لذتهاي بشري
  • وبلاگ مازيار سهرابي
  • وبلاگ گزارش به خاك ايران
  • وبلاگ مهران
  • وبلاگ فرهاد 110
  • وبلاگ قاسم كياني
  • كتابلاگ
  • ايگناسيو
  • سايت روزنه
  • وبلاگ نيلوفرآبي
  • سايت ههلويست
  • وبلاگ ناجور
  • كسب در آمد از اينترنت
  • لينك آذري
  • وبلاگ سياه چال
  • وبلاگ ايران در انتظار پاكي ها
  • وبلاگ فرزند ايران
  • وبلاگ شاطرخدنگ
  • وبلاگ نگاه
  • كي اشكاتو پاك مي كنه
  • لج ور
  • بهمن نوشت
  • نسل فردايي
  • كار آنلاين
  • دزدكي
  • ايران
  • ورگ
  • پشه بند
  • گل اميد
  • دژاوو
  • كله پوك
  • فرسن
  • فرزندايران
  • صددلاري
  • كلاس تاريخ
  • گروه پزشكي تنكابن
  • قره باغ
  • كليك تابان
  • ليست سايتهاي علمي
  • جن گير
  • آراكسيس
  • سرزمين رويايي
  • اميد خطر
  • تهران شمال
  • dream-of-nihon
  • حزب كمونيست ايران
  • ساكورا
  • علي آرام
  • جهانگرد عاشق
  • ميهنم
  • خاطرات و روزنوشت های یک آسمانی
  • سروش رهگذر
  • هنردرتبعید
  • سکولاریسم برای ایران
  • جنازه های آرامش یافته
  • دکتر رحیمی بروجردی
  • Marge yek khoroos
  • نسل فردایی
  • خداي من
  • قلمگاه اندیشه
  • رنگين نما
  • مریوان گالری
  • جامعه،فرهنگ،سياست
  • خشت سر
  • زندگی را زندگی کن
  • آزادي
  • لحظه
  • افغان كامپيوتر
  • يادداشتهاي اهور
  • لاكومه
  • در سايه روشن كلام
  • آن سوي ديوار
  • نسيم كوير
  • مشعل
  • شهر فرنگ
  • ديار خاكستري
  • شيدا شفيعي
  • بادشرقي